گریه نکن خدا
جمعه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۰۰ ب.ظ
بسم الله
نمیدونم داستان کوتاه میخونین یا نه ...
این یکی یکم قشنگه :)
تو یه روز معمولی :) خیلی معمولی ...
یهو بارون میگیره
یه عده هی غر میزدن که از کارا عقب موندن و ...
یه عده ...
میون اون همه آدم ، یه بچه زیر لب میگفت :
گریه نکن خدا ، درست میشه :)
کاش هممون انقد درک و شعور داشتیم :)
خدا میون جمله های قشنگ و قلمبه نیست :)
خدا همینجاهاس ، میون یه احساس پاک ...
ایندفه ، سعی میکنم بیشتر درک کنم :)
یا نه ، سعی میکنم درک کنم :)
تازه اول کاره ...
دلاتون خدایی :)
پ.ن : درسته داستان رو خیلی خیلی خلاصه کردم D: اما خب مهم نیــّته :)
۹۳/۰۵/۲۴